معنی محل سگ نگذاشتن

حل جدول

محل سگ نگذاشتن

بی‌محلی بیش از حد و اندازه


محل

اعتناست گویند به فلانی محل سگ نگذاشتم.

اعتناست، گویند به فلانی محل سگ نگذاشتم

مترادف و متضاد زبان فارسی

محل نگذاشتن

اعتنا ن کردن، اهمیت ندادن، وقع ننهادن،
(متضاد) عنایت کردن

لغت نامه دهخدا

نگذاشتن

نگذاشتن. [ن َ گ ُ ت َ / ن َ ت َ] (مص منفی) مقابل گذاشتن. رجوع به گذاشتن شود.


سگ

سگ. [س َ] (اِ) پهلوی «سک » (لغت جنوب غربی)، پارسی باستان «سکا» = ایرانی باستان «سپکا» (هرودتس «سپاخا» را در زبان مادی به معنی (سگ) آورده است). آریایی «سوآ-کا» سانسکریت «سون » و نیز در پهلوی «سگ ». ارمنی «شن ». کردی «سه » (سینان) (سگ) جمع «سان » «سئیان ». افغانی «سپی ». کاشانی «اسبه » و «اسپه ». تالشی «سیپه » و رجوع کنید به هوبشمان. گیلکی «سیگ ». سمنانی «اسپا». سنگسری «آئسبه » «اسیه ». سرخه ای «اسبه ». لاسگردی «آئسبئه ». شهمیرزادی «سگ ».
حیوانی چارپا از پستانداران گوشت خوار که غالباً اهلی میشود و دارای انواع بسیار است. کلب (عربی). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). ترجمه ٔ کلب، درنده و گزنده ازصفات اوست. (آنندراج).
پستانداری از رسته ٔ گوشت خواران که سردسته ٔ تیره ٔ خاصی بنام تیره ٔ سگ سانان میباشد. این جانور اهلی و دارای دندانهای آسیای قوی است ولی برخلاف گربه چنگالهایش کند و همیشه آشکار است. سگ دارای نژادهای مختلف است و تاکنون در حدود دویست نژاد از آن شناخته شده و در کارهای مختلف خدمات ذیقیمتی به انسان میکنند. شامه ٔ وی بسیار قوی است و از رد پا و بویی که شکار از خود باقی میگذارد محل شکار را پیدا میکند. بمناسبت استفاده هایی که انسان از وجودسگ مینماید، تقسیماتی برای وی قایل شده از قبیل سگ گله، سگ شکاری، سگ پلیس و سگ خانوادگی که جهت حفاظت و گاهی بعنوان تجمل نگاهداری میشوند:
چون خر رواست پایگهت آخر
چون سگ سزاست جایگهت شله.
خفاف.
نیابند مر یکدگر را بتگ
دوان همچو نخجیر از پیش سگ.
فردوسی.
نه در سرش مغز و نه در تنش رگ
چه طوس فرومایه پیشم چه سگ.
فردوسی (شاهنامه ج 2 ص 766).
سگ دون همت استخوان جوید
بچه ٔشیر مغز جان جوید
مرد عالی همم نجوید بند
سگ بود سگ بلقمه ای خرسند.
سنایی.
ندانم مرکبی کایام در وی
ردیف هر سگ آهویی ندارد.
خاقانی.
قارون گرفتمت که شدی در توانگری
سگ نیزبا قلاده ٔ زرین همان سگ است.
سعدی.
سگی را لقمه ای هرگز فراموش
نگردد ور زنی صد نوبتش سنگ.
سعدی.
- سگان آز، کنایه از طالبان دنیا و اهل حرص. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- سگان جیفه ٔ دنیا، کنایه از طالبان دنیا. (ناظم الاطباء) (مجموعه ٔ مترادفات ص 237).
- سگ ابلق، کنایه از روزگار است به اعتبار شب و روز یا نیک و بد و شادی و غم. (از برهان) (آنندراج). زمانه به اعتبارروز و شب. ذیل سگ. (رشیدی).
- سگ استاد؛ کلب ِ مُعَلَّم:
سگ استاد را صیدش حلال است
ز جاهل کشتن حیوان وبال است.
ناصرخسرو.
- سگ پاسوخته، کنایه از هرزه گرد و دربدر. رجوع به سگ پاسوخته شود.
- سگ در، آنچه را سگ دریده باشد.
- || در تداول خانگی آنکه زود جامه کهن و پاره کند.
- امثال:
از شیخعلی خان بترسم از سگش هم بترسم.
با سگ به جوال رفتن.
بر در خانه هر سگی شیر است.
پندارم سگ خورد، یا فکر میکنم سگ خور شده است.
چشمانی سخت گیرا و جذاب داشتن.
چشمهایش سگ دارد؛ بمزاح یا محبت،
چوب بسر سگ بزنی... پیدا میشود، درمی آید (در موقعی که فراوانی و کثرت چیزی را بخواهند برسانند).
چو نام سگ بری چوبی به دست آر.
دهن سگ به لقمه دوخته به.
سر خردندان سگ.
سگ از درد میمیرد بی بی شکار میخواهد.
سگ استخوان سوخته را بو نمیکند.
سگ بابا نداشت حاجی عموش را میخواند.
سگ با دمش زیرپایش را جاروب میکند.
سگ باش کوچک خانه مباش.
سگ بود سگ به لقمه ای خرسند.
سگ تازی که آهوگیر گردد
بگیرد آهویش چون پیر گردد.
سگ چون چنگ کند یک پای بالا گیرد.
سگ چیست که پشمش چه باشد.
سگ در حضور به از برادر دور.
سگ حسن دله.
سگ در خانه ٔ خودش پارس میکند.
سگ در خانه ٔ صاحبش شیر است.
سگ در سایه ٔ دیوارراه میرود گمان میکند که سایه ٔ خود اوست.
سگ را به زور به شکار نتوان برد.
سگ را به مسجد چه کار.
سگ سگ است ارچه پاسبان باشد.
سگ سیر قلیه ترش.
سگ صاحبش را نمی شناسد.
سگ کجا خانه کجا؛ درباره ٔ دو چیز نامناسب گویند.
سگ کجا لانه کجا.
سگ که چاق شد قورمه اش نمیکنند.
سگ که شد منظور نجم الدین سگان را سرور است. (امیرعلی شیر).
سگ ِ کیست، اهمیتی ندارد.
سگ گزنده همان به که آشنا باشد.
سگ ماده به لانه شیر نر است.
سگ نازی آباد است نه غریبه میشناسد و نه آشنا.
سگ نبود چخش کنم، گربه نبود پیشش کنم. بادی بودآمد و رفت من چه کنم.
کاه پیش سگ و استخوان پیش خر نهادن.
مثل سگ پشیمان شدن.


محل

محل. [م َ ح َل ل] (ع اِ) جای فرود آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج). جایی که در آن توقف کنند و سکنی نمایند. (از ناظم الاطباء). آنجا که بدان درآیند. جای درآمدن. درآمدنگاه. جای باش. (یادداشت مرحوم دهخدا). موقف و موضع. مسکن و منزل و مقام. (ناظم الاطباء). جای. جایگاه: در این تن سه قوه است یکی خرد... دیگر خشم... سه دیگر آرزو... و هر یک از این قوتها را محل نفسی دانند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 95).
محل این سخن سرفراز بشناسند
کسان که سغبه ٔ مسعودسعد سلمانند.
مسعودسعد (دیوان ص 121).
عمید ملک منصور سعید آنک
محلش نور چشم کارزار است.
مسعودسعد.
مر خاتم را چه نقص اگر هست
انگشت کهین محل خاتم.
خاقانی.
خود نیست مرا محل راحت
ترسم که رساندم جراحت.
امیرحسینی سادات.
- محل خبر، در اصطلاح علمای اصول فقه حادثه ای را گویند که خبر درباره ٔ آن وارد شده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- محل نظر، مقام فکر. (غیاث) (آنندراج).
|| در اصطلاح نحویان کوفه، اسم مفعول را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). || در اصطلاح حکماء منحصر است در هیولی و موضوع. (از کشاف اصطلاحات الفنون).رجوع به حال شود. || کنایه از جای اعتراض. (غیاث) (آنندراج). || زمینه. موقع.
- برمحل، بجا. به مناسبت: سنگ دادن بر محل به از زر دادن بی محل. (از مجموعه ٔ امثال چ هند).
- محل قابل، زمینه ٔ مساعد:
محل قابل و آنگه نصیحت قایل
چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال.
سعدی.
|| بنا. عمارت. کوشک. خانه و حولی. (ناظم الاطباء). || توسعاً (به ذکر محل و اراده ٔ حال و مناسبت جای و جایگاه نشستن یا ایستادن کسی در حلقه ٔ حاضران مجمعی یا مجلس امیری یا بزرگی) قدر و منزلت. (آنندراج). مکان. جاه. رتبت: تا مگر حرمت ترا نگاهدارد که حال و محل تو داند نزدیک من و دست از بودلف بردارد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 170). و آن کسانی که رسیدند بر مقدار و محل و مراتب نواخت می یافتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 247). چنانکه تو در خدمت زیادت میکنی ما زیادت نیکوئی و محل و جاه فرمائیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 266). عراقی دبیر... بیشتر پیش امیر بودی و کارهای دیگر راندی و محلی تمام داشت در مجلس این پادشاه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 139).
طمع ندارم ازین پس ز خلق جاه و محل
مگر ز خالق داد ار خلق، عزوجل.
ناصرخسرو.
چو چرخ عالی از رتبت محلت
چو آب صافی از پاکی نژادت.
مسعودسعد (دیوان ص 51).
به بارگاه تو کان هست و باد مرکز ملک
محل و رتبت من پای بر سپهر نهاد.
مسعودسعد.
با محلی چو مهر روزافزون
با سپاهی چو ابر صاعقه بار.
مسعودسعد.
کلک و گفتار تو پیرایه ٔ فضل است و محل
لفظ و دیدار تو سرمایه ٔ سمع است و بصر.
سنایی.
هرکه به محل رفیع رسید اگر چه چون گل کوته زندگی بود عقلا آن را عمری دراز شمرند. (کلیله و دمنه). هر که نفسی شریف... دارد خویشتن را از محل وضیع به منزلتی رفیع می رساند. (کلیله و دمنه). من از محل و درجت خویش فتادم. (کلیله و دمنه).
محل و قدر ترا کردگار کرد افزون
هر آنچه کرد و کند کردگار نیست محال.
سوزنی.
خاقانی خاک درگه تست
او را چه محل که آسمان هم.
خاقانی.
شاه نشناسدت محل گرچه
سخنت زاد سفره ٔ سفر است.
خاقانی.
گمراه بود آنکس کو پیش سگ کویت
دل را محلی بیند جان را خطری داند.
عطار.
وگر گویند آن قدر و محل بین
تو پای روستائی در وحل بین.
سعدی.
محل و قیمت خویش آن زمان بدانستم
که برگذشتی و ما را بهیچ نخریدی.
سعدی.
از این نامورتر محلی مجوی
که خوانندخلقت پسندیده خوی.
سعدی.
- محل داشتن، اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن:
عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند.
ابن یمین.
- || در اصطلاح مالیه، جایی برای هزینه کردن داشتن. اعتبار داشتن. پادار بودن اعتبار هزینه ای یا پرداختی.
- محل سگ نگذاشتن، مطلقا اعتنا نکردن به کسی و او را آدم ندانستن، این تعبیر قدری از «محل نگذاشتن » مؤکدتر و مبالغه آمیزتر است. (فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده). او را به انداره ٔ یک سگ تلقی کردن (غالباً در جمله ٔ منفی استعمال شود).
- محل کردن، محل نهادن.محل گذاشتن. اعتنا کردن. توجه به کسی یا کاری کردن.
- محل گذاشتن، اعتنا کردن. اهمیت دادن. محل نهادن.
- محل نکردن به کسی، توجه نکردن و اهمیت ندادن به او. به او بی اعتنائی کردن: مر او را دو برادرزاده بودند سخت فقیر و این عم مالدار و سفله بود و این برادرزادگان را هیچ محل نکردی و هیچ چیز ندادی. (طبری ترجمه ٔ بلعمی).
- محل نگذاشتن به کسی یا کسی را، او را به چیزی نشمردن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- || در تداول عوام، اعتنا نکردن. بی اعتنایی کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). بی اعتنایی به کسی ی-ا در کاری تغافل کردن. خود را به نفهمی زدن. (فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده). توقیر و احترام نکردن.
- محل ننهادن، وقع ننهادن. بی اعتنایی کردن. مقامی درخور ندادن کسی را:
بود یک هفته را محل منهید.
خاقانی.
منه آبروی ریا رامحل
که این آب در زیر دارد وحل.
سعدی.
سعدی و عمرو و زید را هیچ محل نمی نهی
وین همه لاف میزنم چون دهل میان تهی.
سعدی.
حکیمان او را محلی ننهادندی که چیزی از نهان وی گویند. (مجمل التواریخ).
- محل نهادن، جایگاه و مقام و مرتبه تعیین کردن: هر یکی را بر قدر او مرتبتی و محلی نهد. (سیاست نامه).
- || در محل و مقامی درآوردن:
همه دزدان نظم ونثر منند
دزد را چون نهم محل نقاد.
خاقانی.
- محل یافتن، مقام و مرتبه و منزلت پیدا کردن. به مرتبتی رسیدن: صاحب... محل سپاه سالاری یافت. (تاریخ بیهقی).
|| پایه. شأن. مکانت:
محل علی گر بدانی همی
بیندیشی از کار و بار علی.
ناصرخسرو.
- پرمحل، والامقام. بزرگ قدر:
دریغ آدمیزاده ٔ پرمحل
که باشد کالانعام بل هم اضل.
سعدی.
- عالی محل، بلندپایه:
نگه کرد سلطان عالی محل
خودش در بلا دید و خر در وحل.
سعدی.
|| مقام. درجه. پایه. مرتبه:
هر چند برآستان کویت
گردون به محل پاسبانیست.
خاقانی.
نگیرد چرخ جز پرمایگان را
که ندهند این محل بی پایگان را.
امیرخسرو دهلوی.
|| وقت و هنگام. (ناظم الاطباء). وقت. (آنندراج). فصل و موقع. (ناظم الاطباء).
- بی محل، بی وقت. نابهنگام:
باران بی محل ندهد نفع کشت را
در وقت پیری اشک ندامت چه فائده.
صائب.
آغاز عشق از خاطرم بیتابیی سر می زند
مرغی که خواند بی محل در خون خود پر می زند.
ساحری جنابذی (از بهار عجم).
|| خطر. (یادداشت مرحوم دهخدا). ارزش. بها:
سروبالای من آنگه که درآید به سماع
چه محل، جامه ٔ جان را که قبا نتوان کرد.
حافظ.

محل. [م ُ ح ُ] (ع اِ) جج ِ محاله. (منتهی الارب). رجوع به محاله شود.

فرهنگ عوامانه

محل

اعتناست گویند به فلانی محل سگ نگذاشتم.

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

باقی نگذاشتن

نماندن و کس را از ایشان زنده نماند


سگ

حیوانی است اهلی از طبقه گوشتخواران برای پاسپانی خانه و محافظت گله و کمک به شکارچیان بکارمیرود، و انواع آنها عبارتند از سگ گله، سگ شکاری، سگ پلیس و سگ خانوادگی که جهت حفاظت و گاهی بعنوان تجمل نگاهداری میشوند

تعبیر خواب

سگ

سگ در خواب دیدن، دشمن دون فرومایه است، اما مهربان بود و سگ ماده در خواب زن فرومایه بود و سگ سیاه دشمنی بود از عرب، و سگ سفید، دشمنی بود از عجم. اگر بیند که سگ بر وی بانگ می کرد، دلیل که از دشمنی سخنی زشت شنود. اگر بیند که سگ او را بگزید، دلیل که او را از دشمن گزند رسد. اگر دید جامه او به آب دهان سگ آلوده شد، دلیل است از دشمنی خسته شود. اگر دید جامه او بدرید، دلیل که در مالش نقصان پدید آمد. اگر بیند که گوشت سگ میخورد، دلیل که دشمن را به دشمنی دیگر دفع کند. اگر بیند سگی را نان همی داد، دلیل است که روزی بر وی فراخ شود. اگر بیند سگ با وی نزدیکی نمود، دلیل که دشمن در وی طمع کند. اگر بیند که سگ بر وی تکیه کرده بود، دلیل است بر دشمنی فرومایه اعتماد کند و کار او را نصرت دهد. اگر دید که شیر سگ می خورد، دلیل که ترس و بیم سخت به وی رسد و باشد که با دشمن او را خصومت افتد. اگر بیند که سگ از وی می گریخت، دلیل است دشمن از وی برحذر بود. اگر بیند که سگی ماده درخانه او درآمد، دلیل که زنی فرومایه را به زنی کند. اگر دید که سگی جامه او را به دندان بگزید، دلیل است مکروهی بر وی رسد. - محمد بن سیرین

دیدن سگ درخواب بر چهار وجه بود. اول: دشمن. دوم: پادشاه طامع. سوم: دانشمند و خادم بدفعل. چهارم: مردمان غماز. - امام جعفر صادق علیه السلام
اسماعیل بن اشعث گوید:
سگ شکاری در خواب، دشمنی بود ظاهر. اگر بیند که سگی شکار می کرد، دلیل که از دشمنی دعوی دانش کند و خیر و منفعت یابد.
اگر بیند گوشت شکار می خورد، دلیل که میراث یابد. اگر بیند که سگ شکاری ازخود دور نمود، دلیل است از دشمنی با منفعت جدا شود.
منوچهر مطیعی تهرانی گوید:
سگ اگر آشنا باشد، حمایتگر و دوست است و چنان چه نا آشنا و بیگانه باشد خطرناک و مزاحم. در خواب نیز عینا همین حالت پیش می‌آید. چنانچه در رویای خود سگی دیدید که مطیع و رام است و به دنبالتان می آید و سخن و اشارات شما را می فهمد، امنیت دارید و خواب شما خبر می دهد که آسیب نمی بینید و دوستی از شما حمایت می کند و اگر دوست نزدیکی دارید، می توانید به او اعتماد کلی داشته باشید زیرا سگ آشنا و مطیع و آرام دوست تعبیر می شود.
چنان چه در خواب سگی ببینید که بیگانه است و او را ندیده اید و نمی شناسید باید نگران اطرافیان خویش باشید؛چرا که احتمالا نسبت به شما حسن نیت ندارند. اگر سگ بیگانه بود و به شما حمله کرد، خواب شما می گوید دشمنی پست و دون و آزار رساننده در کمین شما است که لازم است از او دور بمانید.
صدای سگ بدگوئی و سیاست و فحش و ناسزاست و چنان چه در خواب صدای سگی را بشنوی، ولی سگ را نبینید نشان آن است که از شما بد می گویند، غیبت می کنند و توطئه ترتیب می دهند. سگ اگر آشنا و رام باشد و بانگ و صدا راه بیندازد، فحش و ناسزا است و خواب شما می گوید با یک نفر برخوردی نا مطلوب خواهید داشت که او نسبت به شما سخنان زشت می گوید و دشنام می دهد.
ابن سیرین نوشته سگ ماده، زنی دون همت و پست است؛ ولی تشخیص نر و مادگی سگ در خواب امکان ندارد. مگر این که ذهن ما آن را گواهی دهد یا سگ، توله همراه داشته باشد.
به هر حال اگر سگی ماده در خواب به شما حمله کرد باید خود را از خطر زنی فرومایه حفظ کنید که او زنی است آزار رساننده و خطرناک. حمله سگ در خواب میمون نیست؛ ولی بیشتر اهمیت آن منوط است به مهابت سگ.
اگر در خواب ببینید که به سگ غذا می دهید از غم و غصه فراغت حاصل می کنید و اگر سگ طعمه ای را از دست شما قاپید و ربود و خورد، زیان مالی متوجه شما می شود و روی کید و فریب مالی را از شما می رباید و چنان چه آن سگ ماده باشد زنی شما را گول می زند و پولی را از چنگتان به در می برد.
اگر دیدید سگ های زیادی گرد شما را گرفته اند، در جمعی وارد می شوید که بین آن ها بیگانه هستید. آن ها شما را نمی پذیرند و با بد بینی به شما نگاه می کنند. شما هم از ایشان بیمناک هستید و اعتماد ندارید. به هر حال روابط مطلوبی نخواهید داشت. اما اگر در چنین حالتی سگ ها به شما حمله کنند به هیچ وجه خوب نیست. سگ شکاری دوستی است، پست که خدمت می کند و دنائت خود را نمی تواند پنهان نگه دارد و از بین ببرد. اگر در خواب ببینید که سگی برای شما چیزی به دهان گرفت و آورد خوب است؛ چون سودی عایدتان می شود.

فرهنگ عمید

سگ

پستانداری اهلی از راستۀ گوشت‌خواران با حس شنوایی و بویایی بسیار قوی که برای پاسبانی خانه، نگهبانی گله، کمک به شکارچیان و عملیات جستجو از آن استفاده می‌شود،
* سگ آبی: (زیست‌شناسی) = بیدستر
* سگ هرزه‌مَرَس:
سگی که به همه‌کس حمله کند و همه را گاز بگیرد، سگ ولگرد،
[مجاز] کسی که بی‌سبب با دیگران در‌بیفتد و مردم‌آزاری کند،

معادل ابجد

محل سگ نگذاشتن

1679

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری